موسیر، گیاه علفی پایا خودرو و خوراکی شبیه سیر از تیرۀ نعناعیان با گل های سرخ یا بنفش که بلندیش تا ۳۰ سانتی متر می رسد و در طب قدیم برای تقویت معده به کار می رفته، سیر کوهی، سیر صحرایی، سقوردیون، اسقوردیون، اشقردیون، ثوم برّی، بلبوس
موسیر، گیاه علفی پایا خودرو و خوراکی شبیه سیر از تیرۀ نعناعیان با گل های سرخ یا بنفش که بلندیش تا ۳۰ سانتی متر می رسد و در طب قدیم برای تقویت معده به کار می رفته، سیرِ کوهی، سیرِ صحرایی، سَقوردیون، اُسقوردیون، اَشقَردیون، ثومِ بَرّی، بَلبوس
بدکار. بدعمل. بی آبرو، شرمنده. خجل. سیه روی. رسوا. بی آبرو. (ناظم الاطباء) : گر دین حقیقت بپذیری شوی آزاد زآن پس نبوی نیز سیه روی بداختر. ناصرخسرو. لیکن چکنم من سیه روی کافتاده بخود نیم درین کوی. نظامی. مگردان سیه روی چون دخترم به اوراق طوبی بپوشان سرم. نزاری قهستانی. بصدق کوش که خورشید زاید از نفست که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست. حافظ. خوش بود گر محک تجربه آید بمیان تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد. حافظ. رجوع به سیاه روی و سیاه رو شود
بدکار. بدعمل. بی آبرو، شرمنده. خجل. سیه روی. رسوا. بی آبرو. (ناظم الاطباء) : گر دین حقیقت بپذیری شوی آزاد زآن پس نبوی نیز سیه روی بداختر. ناصرخسرو. لیکن چکنم من سیه روی کافتاده بخود نیم درین کوی. نظامی. مگردان سیه روی چون دخترم به اوراق طوبی بپوشان سرم. نزاری قهستانی. بصدق کوش که خورشید زاید از نَفَسَت که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست. حافظ. خوش بود گر محک تجربه آید بمیان تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد. حافظ. رجوع به سیاه روی و سیاه رو شود
دهی است از بخش سیاهکل و دیلمان شهرستان لاهیجان. دارای هوای معتدل. آب قرای آن از رود خانه شمر و دوخرارود است که از ارتفاعات جنوبی سرچشمه میگیرد. محصول عمده آنجا برنج، چای، ابریشم و لبنیات. شغل عمده اهالی زراعت و گله داری است. این دهستان شامل 150 آبادی بزرگ و کوچک و صدها محل گله داران (به اصطلاح محلی کلام) است. جمعیت دهستان در حدود 18000 تن است. قرای مهم آن لشکریان، کوچیل، لیش و چوشل است. قصبۀ مرکزی بخش سیاهکل و دیلمان شهرستان لاهیجان، واقع در 25 کیلومتری جنوب غربی لاهیجان. حدود 1000 تن جمعیت دارد، ولی در پائیز و زمستان سکنۀ آن به 2000 تن میرسد. (از فرهنگ فارسی معین)
دهی است از بخش سیاهکل و دیلمان شهرستان لاهیجان. دارای هوای معتدل. آب قرای آن از رود خانه شمر و دوخرارود است که از ارتفاعات جنوبی سرچشمه میگیرد. محصول عمده آنجا برنج، چای، ابریشم و لبنیات. شغل عمده اهالی زراعت و گله داری است. این دهستان شامل 150 آبادی بزرگ و کوچک و صدها محل گله داران (به اصطلاح محلی کلام) است. جمعیت دهستان در حدود 18000 تن است. قرای مهم آن لشکریان، کوچیل، لیش و چوشل است. قصبۀ مرکزی بخش سیاهکل و دیلمان شهرستان لاهیجان، واقع در 25 کیلومتری جنوب غربی لاهیجان. حدود 1000 تن جمعیت دارد، ولی در پائیز و زمستان سکنۀ آن به 2000 تن میرسد. (از فرهنگ فارسی معین)
دیاکو. یونانی دیوکس نخستین پادشاه ماد که دورۀ سلطنتش را بتفاوت از 701 یا 708 تا 655 قبل از میلاد یا از حدود 709 تا 656 قبل از میلاد گفته اند. شهر همدان را بنا نهاده و پایتخت خودقرار داد. در اجرای عدالت سختگیر بود و در سراسر قلمرو خود جاسوسانی داشت پسرش فرورتیش جانشین او شد. (از دائره المعارف فارسی) و نیز رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 170 و تاریخ کرد ص 55، 57، 70 و 71 شود
دیاکو. یونانی دیوکس نخستین پادشاه ماد که دورۀ سلطنتش را بتفاوت از 701 یا 708 تا 655 قبل از میلاد یا از حدود 709 تا 656 قبل از میلاد گفته اند. شهر همدان را بنا نهاده و پایتخت خودقرار داد. در اجرای عدالت سختگیر بود و در سراسر قلمرو خود جاسوسانی داشت پسرش فرورتیش جانشین او شد. (از دائره المعارف فارسی) و نیز رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 170 و تاریخ کرد ص 55، 57، 70 و 71 شود
سیه موی. کسی که موهای سر و روی او سیاه باشد. (ازناظم الاطباء). مجازاً، جوان: جهان شده فرتوت چو پاغندۀ سدکیس کنون گشت سیه موی و عروسی شد جماش. بوشعیب. برون آورید از شبستان اوی بتان سیه موی خورشیدروی. فردوسی. پیری رسید موی سیاهت سپید شد یار سفیدروی سیه موی را بخواه. سوزنی. بر زال سیه موی مشاطه شده چنگی بر طفل حبش روی معلم شده نایی. خاقانی. دل از امتاع دنیا و حطام او برداریدو گرد سیه مویان نگردید. (سندبادنامه ص 156). رجوع به سیاه مو و سیاه موی شود
سیه موی. کسی که موهای سر و روی او سیاه باشد. (ازناظم الاطباء). مجازاً، جوان: جهان شده فرتوت چو پاغندۀ سدکیس کنون گشت سیه موی و عروسی شد جماش. بوشعیب. برون آورید از شبستان اوی بتان سیه موی خورشیدروی. فردوسی. پیری رسید موی سیاهت سپید شد یار سفیدروی سیه موی را بخواه. سوزنی. بر زال سیه موی مشاطه شده چنگی بر طفل حبش روی معلم شده نایی. خاقانی. دل از امتاع دنیا و حطام او برداریدو گرد سیه مویان نگردید. (سندبادنامه ص 156). رجوع به سیاه مو و سیاه موی شود